ما در ایران طی هزاران سال قومیتهای مختلف را داشتهایم اما هیچ گاه آنها با یکدیگر و با حکومت مرکزی مشکلی نداشتهاند اما در سالهای اخیر همین روشنفکران مباحث پس از انقلاب فرانسه را مطرح میکنند که بسیار وحشیانه بود. توصیه من به این دوستان این است که زبان انگلیسی شان را تقویت کنند تا مباحث پنجاه سال قبل را برای ما تکرار نکنند.
شاید بتوان ادعا کرد که مستند جای خالی، یکی از اولین تولیداتی است که در عرصه تصویر قرار است این کار را شروع کند. علاوه بر جریانات روشنفکریای که در حوزه جامعهشناسی خلقیات ایرانی و نقد به فرهنگ خودی قلم زدهاند، حرفهای دیگری نیز وجود دارد که باید شنیده شود تا این بحث علاوه بر خروج از محدوده محافل خاص، شکل عامتری به خود بگیرد و تلنگری نیز به سایر علاقمندان به مباحثی چون سبک زندگی و فرهنگ عمومی بزند.
در مورد روشنفکران نیز باید گفت آنها نیز یک واقعیتی را در غرب مشاهده می کردند و بعد آنها را وارد ایران می کردند. مثلا می دیدند غرب قانون دارد، قانون وارد کشور می کردند، غرب دارای حکومت مشروطه است، مشروطه خواه می شدند در حالی که مشروطه در ایران مشروطه نشد، بلکه استبداد شد. بنابراین از همان ابتدا نحوه ی مواجهه ما با غرب از ابتدا اشتباه بود و هنوز نیز ادامه دارد و به این دلیل به اینجا رسیدیم که هنوز مدرنیته در ایران وجود دارد و نه مدرنیسم.
صد و پانزدهمین شماره خردنامه همشهری منتشر شد. دور جدید، این نشریه شامل بخشهایی چون «گزارش خبری»، «تحول علوم انسانی»، «مصاحبهی ماه»، «پرونده» و «مکتوبات» است. همچنین این شماره خردنامه شامل سه پرونده با عناوین «جای پای فکر فلسفی»، «نقدی بر تاریخنگاری روشنفکری در ایران» و «دیالکتیک عقل و بصر» است که قطعاً میتواند برای […]
شما به تاریخ صد سال اخیر ایران نگاه می کنید، جریان های غیر اسلام گرا همیشه در اقلیت مطلق بوده اند. جریان های غرب زده هیچ وقت نتوانستند به ساز و کارهای جمهوریت در این کشور تن بدهند. از خود مشروطه بگيريد تا الان. با اینکه در مشروطه، انگلیسی ها خیلی دخالت کردند اما دیدند فایده ندارد و اگر ساز و کارهای جمهوریتي بخواهد تثبیت شود در نهایت انتخاب توده مردم، آنها و مهره هايشان نخواهند بود. مشروطه درکمتر از 15 سال تبدیل به دیکتاتوری رضا خانی شد، یعنی هم روشنفکری داخلی و هم قدرت مداران خارجی، با استبداد راحت تر بودند.
جالب است كه حساسيّت ها و هشدارهاي علامه نه فقط در آن هنگام – يعني دهه هاي چهل و پنجاه- بلكه در دهه هاي هفتاد و هشتاد نيز رنگ صدق پذيرفت؛ چراكه در دهه هاي هفتاد و هشتاد، بخش قابل توجهي از نيروهاي انقلابي، آرام آرام، مبتلا به «استحاله ی فكري» و «التقاط ايدئولوژيك» شدند و فضاي ذهني آنها به تسخير آميزه اي از آموزه هاي «اسلام» و «ليبراليسم» درآمد…